خواهرانه های من
دقیقا سه سال پیش بود.....سه سال پیش بود که دوستی ما شکل گرفت دوستی من و بهترین دوستم دوستی که شاید اول به واسطه دخترها بود نرگس و وانیا اما خیلی زود رنگ و بوی دیگه ای گرفت رنگ و بوی خواهرانه حالا سه سال گذشته از اون روز نرگس و مامان و باباش بزرگترین لطف خدا برای ما در غربت بودن بهترین دوست وانیا که سه سال است بیشترین ساعت روز رو در کنار هم هستن اتفاقی که باعث شده خود به خود خیلی مشکلات تک فرزندی برای ما ایجاد نشه دوستی با رنگ خواهرانه پر از خاطرات شیرین و پر از شیطونی های دو نفره و گاهی پر از دعوا و حرفهای هنگام عصبانیت که بعد از چند ثانیه به فراموشی سپرد...
نویسنده :
حانیه
1:24
اردو و اومدن دایی حامد
سلام وانیا جون دخترکم برای اولین بار تنها بدون من رفته اردو اردو اداره آتش نشانی با نرگس جون انشاالله عکسها رو خانم مربی برام ارسال کنه میزارم تو مرداد هم 4تا ردوی دیگه هم قراره بره دخترکم.اداره پلیس...تصفیه خانه آب....سینما...موزه حیات وحش اتفاق بعدی اومدن مهمان عزیزمون دایی حامد وانیا خییییلی خوشحاله وانیا داره با دایی جونش بازی میکنه این هفته با دخترکم دوبار باهم رفتیم استخر و غار نمک چون نرگس جون چند روزه رفته مسافرت و ما حسابی تنها شدیم با استخر و .... خودمون رو سرگرم میکنیم تا روزها زود بگذره و نرگس جون برگرده ...
نویسنده :
حانیه
13:31
عکس
یک چند تا عکس کامل بی ربط به همدیگه هم هست که دلم نیومد نزارم عید فطر عروسی بود که رفتیم مشهد حسابی هم خوش گذشت چون کیارش جون هم اومده بود دخترم با دوچرخه جدیدش و اینکه دخترکم یادگرفته بدون کمکی دوچرخه سواری کنه دختر قشنگم سر سفره افطار دخترم با چادر قشنگش تو حرم امام رضا ...
نویسنده :
حانیه
21:00
پیش دبستانی
بعد از ماه ها تحقیق و گشت و گذار من به نتیجه نهایی برای پیش دبستانی رسیدم دختر قشنگ من امسال مهر ماه میره پیش دبستانی اردیبهشت ثبت نام کردیم و چند روز پیش لباس فرمش رو هم گرفتیم وانیا خانم قراره پیش دبستانی رو تو مدرسه بره.دبستان شایستگان که بعد کلی تحقیق بیشتر از هر مدرسه ای تو استان به نظرات و معیار های من شباهت داشت دختر گلم...عزیزم...امیدوارم همیشه موفق باشی وایییییییییییی فدات بشم عزیزم که اینقدر قشنگ شدی...فدات بشم که دیگه بزرگ شدی... از دیدن عکسات سیر نمیشم این کیف و کفش هم هدیه مامان بی بی جون برای روز دختر هست ...
نویسنده :
حانیه
20:42
روزت مبارک لبخند خدا
دختر......میگن فرشته ها همیشه وجود دارن اما گاهی بال ندارن که بهشون میگن دختر دختر....حس زیبای داشتن یک فرشته...حس زیبای بزرگ کردن خودت با دستای خودت وقتی سوم خرداد 1389 روی تخت سونوگرافی دکتر گفت یک جنین دختر مشاهده میشود.......دیگه بقیه صحبت های دکتر رو نشنیدم فقط همینه جمله منو برد به رویاهام.موهای خوشگلش رو شانه میکنم و میبافم رفتم تو رویا که با دختر کوچولوم یکبار دیگه برمیگردم به بچگیم و ایندفعه با دخترم یک دنیا بچگی میکنم و بزرگ میشم با دخترم دوباره به دنیا میام و میشم یک دختر کوچولو وقتی روز دختر سال 1389 خدا بزرگترین و باشکوه ترین هدیه دنیا رو نصیبم کرد و تو میلاد ح...
نویسنده :
حانیه
20:34
دخمل بی دندان
سلام دخترکم بازم مامان تنبلی کرد اتفاقات این مدت رو تو چندتا پست جداگانه میزارم دندون لق دخملم افتاد اونم دوتا دخملم رو بردم دندان پزشکی و یک دندان خراب داشت که آقای دکتر درست کرد و دخترم از بزرگترها هم تحملش بیشتر بود....ممنون دخترکم الان هم دوتا دیگه از دندوناش لق شده دوتا دندان دختری رو زیر بالشت گذاشتیم و فرشته ها براش جایزه آوردن و دندانها رو بردن ...
نویسنده :
حانیه
19:59